به آن نسبت که ما نسبت نداریم
در ارشاد هم بلا نسبت نداریم
از آن گشتی که بر گشت کرد مارا
شبی ارشاد لازم شرمساریم
خجل از آن همه اخلاق زیبا
و مانورعظیم اقتداریم
از آن پایین هفتاد و دو سانتی
وزان بالای هم قد چناریم
از آن گاز عزیز اشک آور
وزان باتومها ما سوگواریم!
(خداوندا چگونه زنده ماندیم ؟
مگر ما ارسلان نامداریم؟!!!)
از آنکه زیر پوتین ها نمردیم
کنون شرمنده آن پاسداریم
چنان ارشاد کرده کار ما را
که دیگر حال لیلا را نداریم
چنان مدیونمان کرد آن برادر
تعهد داده ایم دینش بر آریم
از اکنون ما برای روز موعود
لباس سبز مخمل می گذاریم
به هر قصه که گفتیم و شنیدیم
فقط دیدیم که «ما بی شماریم»
تهاجم گشته لابد لای فرهنگ
که ما مخمل سبز را دوست داریم
تمام فتنه ها از "رنگ سبز" است
برای رنگ سبز ما خون بباریم
زبان سرخ، آزاری ندارد
به سر سبزی خود جان می سپاری